خاطرات یک داوطلب

سلام من محمد هاتفیان هستم و در این متن می‌خواهم از تجربیات خوب خودم از کار داوطلبانه بنویسم. سال 90 بود و من در دانشگاه تهران کارآفرینی می خوندم. استادمون برای پروژه کار عجیبی کرد. ایشان ما را در گروه‌های مختلفی قرار داد و به هرگروه 100 هزارتومن داد. قرار شد هر گروه با همین مبلغ شروع کنند به کارآفرینی. گروه ما که خیلی اکتیو بود با ایده‌ی یکی از هم کلاسی‌ها شروع به خرید نون سنگک و پنیر و سبزی و خیار و….. کرد و در عرض 2 هفته یکصد هزارتومن را به دو میلیون تومان تبدیل کرد. لقمه‌ها را درون بسته هایی می ذاشتیم و می‌فروختیم و یک برچسب هم که خودمون طراحی کرده بودیم با عنوان ((صبح شاد)) روی بسته‌ها می‌چسبوندیم. استاد با دیدن پروژه ما گل از گلش شکفت و بهمون گفت 100 تومن من و پس بدید ولی بقیه پولش برای خودتون. حالا با بقیه‌ی پولش چیکار می خواید بکنید؟ ندا جواب داد: کار خیر صبح شاد و خاطرات خوب یک داوطلب تصمیم گرفتیم با بقیه پول برای افرادی که نیازمند هستند در اطراف کوره‌های آجرپزی چیزی بخریم. دوستی که اون منطقه را خوب میشناخت پیشنهاد داد وسایل بهداشتی برای ایشان بخریم. با خرید لوازم بهداشتی به اون منطقه رفتیم. بر عکس گفته‌های خیلی از دوستان رفتار مردم در اون منطقه صمیمی بود. دیدن شرایط زندگی این دوستان علی‌الخصوص  کودکان ما را منقلب کرد. خیلی از بچه‌ها از کودکان کار بودند و به ما درخواست اسباب بازی می دادند و ما هم که فقط با لوازم شوینده و …. اومده بودیم بهشون قول‌هایی می‌دادیم که مطمئن نبودیم بتونیم بهشون عمل کنیم. بعد از برگشت از کوره‌های آجرپزی همه در ماشین ساکت بودیم. بهشون گفتم بچه‌ها من می‌خوام آرزوی این بچه‌ها را برآورده کنم. یکی گفت: از کجا می خوای اسباب بازی بخری آخه. گفتم: نمی‌خریم، اهدا می‌کنیم. اسباب بازی‌ها و خاطرات یک داوطلب گروهی را در تلگرام تاسیس کردم به اسم ((صبح شاد)) و از آدم‌های دغدغه‌مند دعوت کردم به گروه اضافه بشوند. در گروه اطلاع دادم هر کس عروسک یا اسباب بازی اضافه داره به من بسپره تا به دست کودکان نیازمند برسه. هم کلاسی‌ها و سایرین با این حرکت همراه شدند و ما با جمع کردن تعدادی اسباب بازی برای اهدا به کوره‌های آجرپزی رفتیم. عروسک‌ها و اسباب بازی‌های اهدایی با هم متفاوت بودند و من و سایر دوستانم هم کم تجربه. همین متفاوت بودن اسباب بازی‌ها و گله‌ی بچه ها، مادر‌ها را هم عصبانی کرد و شاید باورتون نشه ولی این عصبانیت به حدی رسید که ما با ماشین در رفتیم و دوستان با سنگ از ما پذیرایی کردند. این جا بود که فهمیدم ما حتی در کمک کردن می‌تونیم اشتباه اقدام کنیم. داستان اهدای اسباب بازی‌ها را با همکاری گروه زامیاران در چند نوبت برای کودکان بیمارستان بهرامی و مرکز طبی کودکان برگزار کردیم تا دوستان جدیدی پیدا کنم برای فعالیت‌هایی که ازشون به عنوان یک داوطلب حس خوبی می‌گرفتم. اجرای تئاتر به صورت داوطلبانه با کانون هموفیلی در گروه صبح شاد یکی از داوطلبین پیشنهاد برگزاری تئاتر برای کانون هموفیلی ایران را داد. کانون هموفیلی با برگزاری این برنامه موافق بود ولی بودجه‌ای از این بابت به ما نمی‌داد. قرار شد همه به صورت داوطلب در برگزاری این رویداد شرکت کنیم ولی سالن‌های تمرین تئاتر را نتونستیم قانع کنیم که به صورت رایگان باهامون کار کنند و فقط تخفیفی لحاظ می‌کردند. به کمک سایت دونیت تونستیم هزینه‌ها را جمع کنیم و سه دوره تئاتر برگزار کنیم که یکی از بهترین خاطرات زندگی من بود. کار داوطلبانه خیلی چیز‌ها به من یاد داد و مسیر زندگیم را خیلی قشنگ‌تر از قبل کرد. در این نمایش‌ها از بچه‌ها خیلی یاد گرفتم و دوستان و روابط خیلی خوبی پیدا کردم. من همیشه به دوستان خودم پیشنهاد می‌کنم با انجام فعالیت داوطلبانه به زندگی خودشون و به جامعه‌ای که در اون زندگی می‌کنند ارزش بدهند. حس خوب داوطلب بودن وقتی اولین بار داوطلبانه یک کاری را انجام می‌دی یک حس جدید تجربه می‌کنی. کنار گذاشتن این حس کار سختیه و نمی‌شه دیگه همراهت نباشه. این که ارزش آفرین باشی بدون این که انتظار پاداش خاصی داشته باشی به شما یاد می‌ده در هر کاری در زندگیتون اصالت داشته باشید و با عشق اون کار را انجام بدید. انجام کار با عشق و اصالت حتما موفقیت را برای شما به ارمغان خواهد آورد پس برای تجربه‌ی این حس خاص همین الان دست به کار بشید. بعد از جندین سال کار در حوزه‌های مختلف امروز در کنار چندین خیریه و موسسه مردم نهاد فعالیت می کنم. موسسه مردم نهاد زنو یکی از این موسسات است که به عنوان مدیر عامل باهاشون همکاری می‌کنم و خوشحالم در تیم نیکراه هستم. با انجام کار داوطلبانه هم مسیر زندگیتون را قشنگ‌تر کنید هم حس تصمیم‌گیری و مسئولیت پذیری را در خودتون تقویت کنید هم با آدم‌های دغدغه‌مند آشنا بشید و هم روی توسعه فردی و تاثیرگذاری اجتماعی خودتون کار کنید.

ارسال دیدگاه